چه کسی است که بگوید در عمق دلش تهی از هر گونه غمی است. انگار این غم با ما خلق شده و ما مسئول پرورش او هستیم. روزی فرا خواهد رسید که او از ما بزرگتر خواهد شد و زندگی ما را درگیر فراز و نشیب خود خواهد کرد. آنوقت او به جای ما زندگی میکند و ما به جای او. و چقدر هم خوب نقش او را بازی میکنیم. دلمان به هیچ چیز خوش نمیشود. دیگر صدای گنجشک ها صبحمان را روشن نمیکند. آخر انها هم در لانه خود کز کرده اند !
دلم گرفته؛ به اندازهی دل گنجشک زبان بریدهای که آواز را از او گرفتهاند؛ دلم گرفته مثل دل همان گنجشک، وقتی آب در حوض میچکد از شاخه ی نمور اقاقیا و زبان در دهان خشکش نیست تا بنالد.
دلم یک ذره شده، برای روزهای با احساس، احساسهای با شور، شورهای کودکی؛ کودکی های... بماند؛ بگذریم. یعنی ماند و گذشتیم؛ قدر ندانستیم و نخواهیم دانست قدر همین روزها را تا باز بگذریم...
برای دل گرفته کسی تجویزی دارد آیا؟
باشم با یاری یا غمخواری، همدردی؟ فایده ای ندارد؛ نه یار باوفا به دست آمد در این چند روزه نه گل بی خار؛ نه از خار رنجیدم و نه عزم چیدن گل کردم اما... بگذریم.
انگار حرفهای دلی را باید با "بگذریم" نوشت. بگذریم؛ سخت نیست برای گنجشک زبان بریده خواندن؛ سخت نیست، محال است. بگذریم و بگذریم...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گنجشک زبان بریده: مجموعه کتابهای طلائی
دلم یک ذره شده، برای روزهای با احساس، احساسهای با شور، شورهای کودکی؛ کودکی های... بماند؛ بگذریم. یعنی ماند و گذشتیم؛ قدر ندانستیم و نخواهیم دانست قدر همین روزها را تا باز بگذریم...
برای دل گرفته کسی تجویزی دارد آیا؟
باشم با یاری یا غمخواری، همدردی؟ فایده ای ندارد؛ نه یار باوفا به دست آمد در این چند روزه نه گل بی خار؛ نه از خار رنجیدم و نه عزم چیدن گل کردم اما... بگذریم.
انگار حرفهای دلی را باید با "بگذریم" نوشت. بگذریم؛ سخت نیست برای گنجشک زبان بریده خواندن؛ سخت نیست، محال است. بگذریم و بگذریم...